اتفاق ناگوار (پاره شدن پیشونی)
جمعه 15 خرداد 94 ساعت 12:30 بود و شما در حال بازی با من بودی. رفتی یه روسری بیاری و سرم کنی که صدای گریه ت اومد. فکر کردم کشو رو کشیدی و افتاده رو دست یا پات ... تا اومدم اتاق دیدم صورتت کلا خونیه و پیشونیت پاره شده . بند دلم پاره شد.. من که طاقت دیدم یه قطره خون رو رو دست و پای تو نداشتم حالا به چه صحنه ای مواجه شده بودم.. دست و پام میلرزید .... من از خون وحشت داشتم ...چه برسه اون خون از وجود نازنین تو باشه.. اما باید کاری میکردم ... بغلت کردم و چادر نمازم رو محکم فشار دادم رو زخمت و بعد دیدم بیشتر گریه میکنی و به وحشت افتادی با دست زخمت رو به هم نزدیک کردم تا جلوی خونریزی رو بگیرم .. تو این زمان بابا به محض افتادن این اتفاق رفت طب...
نویسنده :
مامان دردانه
17:44