برای دردانه ام

اتفاق ناگوار (پاره شدن پیشونی)

جمعه 15 خرداد 94 ساعت 12:30 بود و شما در حال بازی با من بودی. رفتی یه روسری بیاری و سرم کنی که صدای گریه ت اومد. فکر کردم کشو رو کشیدی و افتاده رو دست یا پات ...  تا اومدم اتاق دیدم صورتت کلا خونیه و پیشونیت پاره شده . بند دلم پاره شد.. من که طاقت دیدم یه قطره خون رو رو دست و پای تو نداشتم حالا به چه صحنه ای مواجه شده بودم.. دست و پام میلرزید .... من از خون وحشت داشتم ...چه برسه اون خون از وجود نازنین تو باشه.. اما باید کاری میکردم ... بغلت کردم و چادر نمازم رو محکم فشار دادم رو زخمت و بعد دیدم بیشتر گریه میکنی و به وحشت افتادی با دست زخمت رو به هم نزدیک کردم تا جلوی خونریزی رو بگیرم .. تو این زمان بابا به محض افتادن این اتفاق رفت طب...
22 خرداد 1394

برنامه های مهد کودک و چند تا از نقاشي هاي مهرسا

شیرین زبونم خدا رو شکر مهدت خیلی مدیریت خوبی داره و براتون برنامه های خوبی تدارک میبینه..  روز 30 اردیبهشت شما رو از مهد بردن شهرک ایمنی و بعضی قوانین رانندگی و تابلو ها رو بهتون یاد داده بودن و بهت خوش گذشته بود. روز 3 خرداد هم بردنتون پارک بانوان . گفته بودن براتون لباس راحت بپوشونیم و آفتاب گیر و زیر انداز و خوراکی و ناهار مورد علاقه شما. خیلی هیجان داشتی . ناهار به درخواست خودت سالاد ماکارونی و سالاد اولویه برات درست کردم و مثل همیشه به عنوان خوراکی لیموناد و کیک انتخاب کردی.. يكي از روزهاي قبل از نيمه خرداد هم از مهد بردنتون تولد دوست خوبت نيلا جون كه همسن شماست ولي در كلاس سميرا جون. تولد مفصل و در سالن رستوران آريا بر...
22 خرداد 1394

رفتن به تهران بخاطر لوزه شما

کوچولوی من.. بهار شد و کماکان شما مریض هستی.. دیگه از بس دکتر بردمت و دارو دارم خسته شدم . حس میکنم ضعیف شدی. ... بعضی وقتها نه میتونم بگم مریضی و نه سالم سالم ... انگار کلا مجاری تنفسیت تحریک شده و بیشتر وقتها تک سرفه میکنی...انشالله که هر چی زودتر خوب خوب خوب بشی. بعد از اینکه دکتر خودت گفت که لوزه هات بزرگه و دکتر متخصص گوش و حلق و بینی  هم گفت نیاز به عمل داره بخاطر اینکه مطمئن بشیم به دکتر بسیار خوب تو تهران پیدا کردم که متخصص گوش و حلق و بینی اطفال بود و ازش وقت گرفتیم و روز 23 اردیبهشت راه افتادیم به سمت تهرن و یکراست رفتیم مطب دکتر بهرام ملکوتی و بعد از معاینه گفتند که لوزه هات حتما نیاز به عمل داره و مثل قلکی میمونه که فقط ی...
22 خرداد 1394

نوروز94

دخنر نازم امسال تحویل سال ساعت 2 و 15 دقیقه نیمه شب بود و قرار بود همگی خونه آقاجون باشیم که بخاطر مریضی شما ما خونه خودمون موندیم . امسال اولین سالی بود که اقا جون تو جمعمون نبود و جای خالیش خیلی خیلی بیشتر از هر روز دیگه حس میشد . امسال اولین سالی بود که تحویل سال بیدار نبودیم .. روز اول عید به نوعید آقاجون سپری شد و بخاطر همین مسئله هم همگی تصمیم گرفتیم  برا تعطیلات عید برنامه سفر نچینیم .. دید و بازدید خاصی نداشتیم بجز اقوام درجه یک. بابا بزرگ و دایی هم قرار بود با تور برن سفر که بخاطر مریضی شدید سفرشون رو کنسل کردن و کل تعطیلات خونه استراحت کردند و به علت ترس از سرایت نتونستیم کنارشون باشیم و بهشون سر بزنیم . در کل ع...
22 خرداد 1394
1